بی تو طوفان زده دشت جنونم، صید افتاده به خونم

تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی

بی من از شهر سفر کردی و رفتی

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم

قطره اشک درخشید به چشمان سیاهم

تو ندیدی، نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدایی

بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی